دوستان کتاب‌خوان فراوانی اینجا هستند و مسئله‌ای که می‌خواهم درموردش بنویسم احتمالا حداقل یک بار برایتان اتفاق افتاده است؛ آن هم عدم توانایی در ادامه دادن و خواندن یک کتاب خاص است!

 

هرچه بیشتر کتاب می‌خوانیم عطشمان بیشتر و بیشتر می‌شود و طبعا سرعتمان در خواندن نیز افزایش می‌یابد، تا جایی که مثلا در یک روز تعطیل روی کاناپه لم می‌دهیم و ۱۰۰ صفحه کتاب را در کم‌تر از دو ساعت می‌خوانیم!

اما گاهی به کتاب‌هایی برمی‌خوریم که از برقراری ارتباط با آن عاجزیم و هرچه تلاش می‌کنیم نمی‌توانیم بیش از ده صفحه از آن را مطالعه کنیم، حتی ممکن است کتاب مذکور از نویسنده و ژانر مورد علاقه‌مان باشد، اما هرچه تلاش می‌کنیم که بخوانیم، خوابمان می‌گیرد! این امر ممکن است به دلیل ضعف در متن کتاب، عدم ویراستاری مناسب، ترجمه‌ی پر از اشکال و... باشد.
بنده شخصا تجربه‌ی بسیاری در این زمینه دارم، مثلا به خاطر دارم کتاب معروف «۱۹۸۴» را دو هفته طول کشید تا تمام کنم، یا کتاب «خداخافظی طولانی» اثر ریموند چندلر را با عذاب تا نصفه خواندم و نتوانستم ادامه‌اش بدهم و هنوز یک علامت لای آن کتاب است و در کتابخانه‌ام دارد خاک می‌خورد، دلیلش هم یک‌دست نبودن ترجمه‌اش بود، انگار که پنج نفر جدا آن را ترجمه کرده‌اند و گاهی سبک کتاب گفتاری بود و گاهی نوشتاری، خلاصه که خواندنش بیش از لذت باعث ذلتم بود. یک مثال دیگر در زمینه‌ی ترجمه، کتاب «من تروریست نیستم» اثر ماز جبرانی (مازیار جبرانی، کمدین ایرانی-امریکایی معروف) بود که هم حذفیات فوق‌العاده زیادی داشت و هم ضعف‌های ترجمه‌ای فراوان؛ کتاب را تمام کردم اما احساس کردم که چیز زیادی از آن نفهمیده‌ام و از دوستی که از خارج از کشور داشت به ایران سفر می‌کرد خواهش کردم تا نسخه‌ی انگلیسی کتاب را برایم بیاورد و پس از مطالعه‌ی نسخه‌ی اصلی تازه خیلی از جملات و مفاهیم را فهمیدم! (یادم افتاد که هنوز ۱۵ دلار و ۹۰ سنت به دوست مذکورم بابت کتاب بدهکارم:) )
برخلاف تصورتان، چنین اتفاقاتی فقط برای کتاب‌های ترجمه شده نمی‌افتد و چند تجربه‌ی مشابه در زمینه‌ی کتب فارسی نیز دارم که اکثرا می‌توان آن‌ها را به ضعف در ویراستاری محدود نمود.
اگر چنین اتفاقی برایتان افتاد پیش خودتان احساس گناه نکنید و خود را سرزنش نکنید، به‌خاطر داشته باشید حتی اگر کتاب مذکور هیچ‌کدام از عیب‌های فوق را نداشت، ایراد از شما نیست و شما در مطالعه تنبل نیستید. اما چرا این حرف را می‌زنم؟

به خاطر دارم یکی دو سال پیش در یک سایت انگلیسی زبان (احتمالا نیویورکر) یکی از ناشران نامدار امریکا در مقاله‌ای در این مورد نوشته بود:

این اتفاق کاملا طبیعی است و اگر حین خواندن یک کتاب احساس کردید از آن لذت نمی‌برید، سریعا کتاب را ببندید و درگوشه‌ای بگذارید و قول می‌دهم وقتش که برسد خودتان سروقت آن کتاب خواهید رفت. خواندن هرکتاب خاصی یک روحیه و آمادگی ذهنی خاص می‌خواهد و اگر ذهنتان در آن آمادگی نباشد به هیچ وجه از خواندن آن کتاب لذت نخواهید برد و احتمالا حتی قادر به تمام کردنش نیز نخواهید بود! ممکن است شما به خواندن ژانر خاصی علاقه داشته باشید و اغلب مطالعه‌ی شما نیز در آن ژانر باشد، مثلا جنایی، اما روزی به کتابی در همان ژانر برسید و به هیچ وجه جذب آن کتاب نشوید، این اصلا نشانه‌ی بدی نیست، تنها نشانه‌ی این است که ذهن شما در آن دوره‌ی زمانی خاص آمادگی خواندن آن کتاب را ندارد و چیز دیگری می‌خواهد و وقتش که برسد کنجکاوی‌تان درمورد ادامه‌ی داستان آن کتاب شما را به سمت قفسه‌ی کتاب‌هایتان می‌برد و کتاب مذکور را با لذت تمام خواهید کرد! مطمئن باشید هیچ کتاب نیمه تمامی در قفسه‌ی کتاب‌هایتان باقی نخواهد ماند.